عادتی قدیمی دارم که راجع به هر کتابی که میخوانم، دست کم یک خط بنویسم. این عادت بر میگردد به دوران نوجوانی که مسلمانتر بودیم، اهل حاسبوا قبل ان تحاسبوا که با علایق ریاضیمان قاتی شده بود و تعداد صفحات خوانده شده در ماه را جمع میزدیم و خودمان با خودمان هر ماه مسابقه میدادیم! حالا از آن عادت قدیمی فقط نوشتنِ نام کتاب و شمارهی صفحات باقی مانده است... حالا نیز سعی میکنم بهترین داستانهایی را که در سه-چهار ماه اخیر خواندهام به امر سرورم، جناب امیرحسین خان فردی، برحسب شمارهی صفحات معرفی کنم!
غریبِ آذری را صادق زیباکلام نوشته است؛ فقط در 47 صفحه و توسط انتشارات بیدگل منتشر کرده است. کتاب را شاید ملانقطی اگر نگاه کنیم و با اصولِ داستاننویسی بسنجیم، اصالتا داستان نباشد. خاطرهای باشد که به شکل داستانی نوشته شده است. یا حتا خاطرهای باشد که در یک تلاش نافرجام عاقبت به لحنِ داستانی دست نیافته باشد. اما در همین خاطره صفا و صداقتی هست که به صد داستان میارزد. زیباکلام گوشهای از خاطرات آکادمیک خود، راجع به یک دانشجویِ مستعد شهرستانی را بیان میکند. این که چهگونه به دانشگاه آمد، چهگونه فارغالتحصیل شد، چهگونه کار گیر نیاورد و چهگونه مرد! خواندم و گریستم...
کار آخری هم که همین چند روزه خواندمش، "دیگر اسمت را عوض نکن" اثرِ مجید قیصری است که نشر چشمه در 95 صفحه منتشر کرده است. کاری جنگی که روزهای آغازین پس از قطعنامه را نمایش میدهد. کار به شیوهی بسیار مشکل نامهنگارانه نوشته شده است. این قلم پیشتر این شیوه را در کاری آزموده است و دشواریهای کار مجید را درمییابد. در این قصه مجید قیصری نثر را جدیتر گرفته است و اگر چه نوشتن از زبان افسر عراقیِ فارسینابلد، کار بسیار سختی است اما از پسِ کار برآمده است. داستانی سرراست از ماجرایی مبهم از خرمشهرِ اسیر...
از مجموعهی کتبِ فاخر نیستان، کتاب ارجمندِ کرشمهی خسروانی(مخالفِ بیداد به طرزِ همایون) اثر جناب سیدمهدی شجاعی در 174 صفحه بسیار کتاب نفیسی بود. کار اگر چه به نمایشنامه پهلو میزد، به سببِ گفتگونویسیهای درخشان، اما در حقیقت ادامهی ادبیاتِ اصیلِ مذهبی این ملک بود که شجاعی خود، پایهگذار آن و برترین نمونهی آن است. سالها بعد از "کشتی..." و هجومِ آثار نازل، باز یک اثر مذهبیِ قوی خواندم که شان امام معصوم در آن مانندهی انسان کامل حفظ شده بود و درام - به درستی و هوشمندی- در شخصیتهای فرعی شکل میگرفت.
نیستان حالا در مجموعهی کتبِ فاخرِ خود، دشتبانِ احمد دهقان را منتشر کرده است. اما واقعیت آن است که من پیش از چاپ به لطفِ نویسنده خواندمش. نسخهی تایپی احمد، 220 صفحه بود و در صفحهبندیِ چاپی نمیدانم چند صفحه شده باشد. احمد پرسید، چهطور بود؟ گفتم خوب... گفت یعنی نقدی، پیشنهادی، پسنهادی؟ گفتم یعنی خیلی خوب... و اگر این دیالوگ تا صبح قیامت ادامه پیدا میکرد، فقط به خیلیهای من اضافه میشد. کار پیرامونِ جنگ است. خانوادهای روستایی که جنگ به ناگاهان، میانِ صدای مرغ و خروس و داس و خرمنکوب، مهمانشان میشود... احمد با تیزبینی این بار به جایی کنارِ جنگ رفته است تا مناسباتِ اجتماعیِ پیچیدهتری را تجربه کند. و راستی، حالا وقتِ آن است که آن یازده نابرادری که زوری میخواستند وی را به چاه بیاندازند، زانوی ادب به زمین بزنند!
جوادِ ماهزاده را به عنوانِ روزنامهنگار میشناختم. رمانی منتشر کرده است به نامِ "خنده را از من نگیر" در 263 صفحه. حالا دیگر باید به عنوانِ داستاننویس بشناسیمش، با رمانی که سرشار از شورِ زندهگی است. بلوغِ نوجوانی در فضای پشتِ جبهه. رفاقتهای پاکِ نوجوانانه با پسزمینهی جنگِ شهرها. در دلِ خانوادهای از طبقهی متوسطِ پایین که اعتقادِ چندانی هم به وجههی آرمانیِ جنگ ندارند. روایت خارج از داوری و پیشداوری، معضلات و مصائبِ جنگ را نمایش میدهد و مظلومیتِ جنگآوران را...
گرگها از برف نمیترسند آخرین کارِ محمدرضا بایرامی نیست. بعدتر کتابی از او در مجموعهی کتبِ فاخرِ نیستان منتشر شده است که من متاسفانه هنوز نخواندهامش. این کارِ 279 صفحهای انتشاراتِ قدیانی، یک روایتِ بسیار لطیف و لحظهنگارانه از زلزلهی دههی هفتادِ اردبیل است. کاری که رضا سالها بود به خودش سفارش داده بود و عاقبت در سال 87 رمانِ زلزلهاش را نوشت. رضا در این کار هوشمندیِ ناخودآگاهی دارد که این کار را در زمرهی یکی از درخشانترین آثارش قرار میدهد. رضا ناخودآگاه دریافته است که زلزله، امری است در دلِ طبیعت، و آنچه زلزله با طبیعت انجام میدهد، امری صعب و درشت نیست. گرفتاریِ زلزله در برخورد با رفتارهای غیرِطبیعیِ انسان است که به چشم میآید. رضا با همین ناخودآگاهِ شگفت، زلزله را نه در روستا و نه در شهر، بل در غاری توصیف میکند که قندیلهای یخیِ آن از سقف فرو میافتند و آبشار یخزدهی کنارِ غار فرو میریزد و...
این که سه کار از شش کاری که قصدِ معرفیشان را داشتم، اثرِ مربوط به جنگ باشند و دو تای دیگر هم باز اثری از ایرانِ معاصر باشد، نشانگرِ افق روشن ادبیاتِ انقلاب اسلامی است...